بدبختی های یک خوش بخت

پاشو که با هم به دنیا بخندیم!

پاشو که با هم به دنیا بخندیم!

بدبختی چیه؟
بدبختی ها ناشی از خوش بختیای ما هستن که اگه نباشن ما بدبخت نیستیم!

( :

بخون نفهمیدی بپرس

( :

بایگانی
آخرین مطالب

نمیشه

من برگشتم بلاگفا...


poet-haom.blogfa,com

عشق می کنم با این ( :



وقتی خوابی نگات می کنم
آروم دست تو موهات می کنم
وقتی صدات نمیاد خونه آرومه
بی خودی صدات می کنه

گاهی گریه رو لب هات
گاهی خنده تو اخم ات
دنیات انقد شیرینه
خودمو غرق دنیات می کنم

روبه روی آینه می شینی
تو آینه منو رو تخت می بینی
با نگات ازم می پرسی
منو زیبا می بینی؟

بهت می گم دیووونه
کی مث من می تونه
انقد خرابت باشه
تو رو زیبا ترین بدونه...

ب ب ب دل دیوونم
ن ن ن نمی تونم
ب ب ب به غیر از تو
عاشق کسی بمونم...

یه وقتایی دلم میگیره
می گم کاش خدا اونو ازم نگیره
حتی اگه تا اخرش نموند
اون بعد من بمیره

اگه صد بار دیگه برگردم عقب
بخاد کسی تو زندگیم باشه
قسم به حسی که بتو دارم
کسی نمیتونه جای تو باشه

با تو می رقصم و بی تابم
از تاب موهات بی تاب
روزا به عشق تو بیدارم
شبا به عشق تو...

عمرتو با من سر کن بیا
عشقمو تو باور کن بیا
تنهام نذار با بی تابیا
خوبم گلم زیبا بیا...

با بازی زمونه بجنگیم
بابا ما که پره حسای قشنگیم
ما با هم دنیامونو می سازیم
بخدا تنها باشیم می بازیم....

سینا حجازی - خیال باف (:

زندگی عجیب


این زندگی واقعا چیز عجیبیه...

گاهی وقتا از کار هاش از تعجب شاخ در میارم یه چه بزرگی.خب راستش شاید یعضی چیزا واسه خیلیا چیز خیلی جااالبی نباشه اما یکی مثل من از بچگی همش درگیر این اتفاق های زندگی بودم که چقد مرتب و گاهی چقد بی رحمانه کننار هم نشستن و ادم های این کره خالی رو درگیر می کنن...واقعا بعضی وقتا نمی فهمم که چه جوری این قدر دقیق کنار هم چیده شدن....

فرض کن از خواب بیدار شی و تو تلگرام پی ام یک دوست قدیمی...یه کسی که دو ساله از هم دور شدین با این که سه سال تموم تو حلق هم بودید و دیگ تا حدودی چم و خم همو می دونستین.

زنگ بزنه خونتون و شروع کنید به حرف زدن هی بگو هی بگو بگو بگوووو تا برسید به یک دوست مشترکی که سه سال پیش با هم بودید

حالا اون دوست مشترکه الان با تو باشه و بدونه که تو زندگیت چه خبره...

بعد از اون دوست مشترکه برسید به اون کسی که الان تو زندگیِ منه! و بفهمی که دوستت دوست قدیمیت اونو می شناسه ینی دوست بچگیش بوده... و وقتی بهش میگی که اون الان ...صداش یه جوری بشه و بگه که من از اون متنفررررم دقیقا به همین حالت!

تو اول تو شوک ای که اااا این اونو می شناسه بعد بشنوی که ااااا از اون متنفری! از اونی که....هه!

بهت بگه که با هم دشمن سرسخت بودن و بعد شروع کنه به خالی بندی که اره این یارو کلی میخاسته خودشو بچسبونه به من با این که من مطمئنم اصلا اینجوری نیست....اصلااااا

بحث و عوض کنی و بری یه سمت دگ ولی ذهنت یه جای دیگه باشه...پیش این مسیری که به یه نفر میرسی

ببین اول اون با دوستت بعد دوستت با تو و بعد تو با اون...

امیدوارم ک این چرخه همین جا ثابت شه و چرخ دیگه ای وجود نداشته باشه! اووووووووف

مغزم درد گرفت  از حرفاش .

واقعا این زندگی یه جوری داره می چرخه که خودتم نمیفهمی کجااااااااااییییییی.

هی...

کمی حرف

خب برپا کردن یه وبلاگ مثل وبلاگ های قبلی ای که داشتی کار حوصله سر بری به نظر میاد مخصوصا وقتی اون یکی وبلاگت کلی خواننده داشته و کلی ارشیو قدیمی و دوست قدیمی و این حرفا.

میگن یه سایتی هست که میتونی ارشیوتو برگردونی اول رفتم سمتش که برش گردونم ولی بعد منصرف شدم خب حتما نباید باشه که نیست دیگه.

تازه دیشب هم گوشی مو فرمت کردم همه ی اسمس هام پاک شد. من خیلیییی اسمس داشتم همشم خاطره بود...کلی دپرس شدم

ولی حالا که فکر می کنم می بینم خوب شد ... اخه یه سری چیزا بود که با خوندنش زیاد حالم عاالی نبود.اصن بالاخره که چی نمیتونستم با خودم

ببرم به قبر که...ولی مطمینم که اسمس های جدید جاشو میگیره مثل همه ی چیزای دگ....

وقتی ادم ها جایگزین میشن دگ بقیه چیزا...اووووف


یادش بخیر...


یه روزگاری

"حموم"

فقط جایی بودن واسه شستن بدن هامون...

هی...

چی باید گفت؟

اینجا یه کم پیچیده ست یا شایدم ما زیاد آشنایی نداریم. عیب نداره آشنا میشیم...دگ مجبوریم چه کنیم؟

ولی خب بلاگفا رو جایگزین کردیم رادیو 7 رو چه کنیم؟

نسلی که رادیو7 نبینه باید بره بمیره. واقعا ها ...چقدر همه چیز عوض شدن و این عوض شدن جوری زور گفت به هممون که حق نداریم و نداشتیم جیک مون در بیاد و حالا بعد از چن وقت فهمیدیم که بللله چه زندگی ای ساختیم واسه خودمون...

نوشتن سخت شده یه کم...

نمیدونم چی بگم!

هی....

به نظرتون لازمه که بگم دلم واسه بلاگفا تنگ شده؟

چرندیات

خب بالاخره هرچیزی یه مرگی داره دگ نه؟ آدم که آدمه یه روزی میمیره دیگ بلاگفا که جای خود داره...اره من یه بلاگفایی ام که بالاخره مرگ رو پذیرفتم و قرار شد که بیام اینجا . البته بین خودمون بمونه که یه سری هم به پرشین بلاگ زدم ها ولی خب موندگار نشدم

اره دگ اومدیم اینجا و از همینجا بهتنون تسلیت میگم چون باید از همین حالا تا مرگ من یا مرگ بلاگ دات آر چرندیاتمو بخونین و بهم بخندید!

نگید که نمیخونین چون مجبورید همون جوری که من مجبورم بقیه رو بخونم.

به قول یه بنده خدایی هر وبلاگی بالاخره یه سری مخاطب داره.

اوووف خب از همینجا خداحافظ بلاگفا . دوست چار ساله ی من

و سلام بلاگ دات آر دوست جدید من!

بله زندگی همینقدر مسخره است که می بینید!